روایت وحیدی از حضورش در دفتر نخستوزیری در زمان شهادت شهیدان رجایی و باهنر توسط منافقین
تاریخ انتشار: ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۵۹۱۲۱۷۵
احمد وحیدی وزیر کشور در برنامه «بدون تعارف» سیما، درباره انفجار دفتر نخستوزیری در شهریور سال ۱۳۶۰ که منجر به شهادت شهیدان رجایی و باهنر شد، طی سخنانی اظهار داشت: آن ایام، روزهای خاصی بود، منافقین در ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ اعلام جنگ مسلحانه کرده و درگیریهای خیابانی را در تهران شروع کردند. آنها تصور میکردند با شکلدهی سلسله ناامنیها در شهر و کشور و به شهادت رساندن نخبگان، -به تعبیر آنها- نظام و انقلاب بیسر میشود و در آن شرایط مردم به آنها میپیوندند و آنان هم میتوانند نظام اسلامی را سرنگون کنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
وی افزود: مسعود کشمیری آن زمان در دستگاه ریاست جمهوری نفوذ کرده بود و با طراحی منافقین، در جلسه ۸ شهریور که نشست شورای امنیت کشور بود بمب را کار گذاشت. آن بمب بهنوعی بود که هم انفجار و هم آتش و اشتعال را در بر میداشت؛ که بعد از انفجار، پیکر شهیدان در آتش سوخت.
وزیر کشور در پاسخ به سوالی درباره اینکه آیا شما هم در آن جلسه حضور داشته و دچار جراحت شدید؟، بیان کرد: بله، بنده هم در آن جلسه بودم؛ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آنجا حضور داشت و شهید کلاهدوز آنزمان قائم مقام سپاه بود. من از طرف دستگاه اطلاعاتی سپاه به همراهی ایشان در آن جلسه حضور داشتیم، پس از انفجار، وقتی آمدیم تا کمکی بگیریم، اشتعال رخ داد و آتش تمام اتاق را فراگرفت و بنده هم مقدار مختصری جراحت برداشتم که البته مهم نبود.
بیشتر بخوانید :
چگونه مقامات ارشد را اغفال و شیفته خود می کنند؟ | نفوذ تا تصاحب دبیری شورای عالی امنیت ملی
مسعود رجوی به چه کسی می گفت «انگشت اضافی»؟/نحوه خروج عامل انفجار ۸ شهریور از ایران
نامه گلایه آمیز بنی صدر به امام (ره) /اختلاف بنی صدر و شهید رجایی بر سر چه چیزی بود؟
عوامل انفجار هفتم تیر ۱۳۶۰ چه کسانی بودند؟/ پاسخ احمدی نژاد و داوری تاریخ
وحیدی گفت: اخلاص شهید رجایی دلیل محبوبیت او بود و سادهزیستی، مردمداری، روحیه و نوع خاص نگاه او به حضرت امام(ره) از جمله ویژگیهای شخصیتی وی است. شهید باهنر یک روحانی مجاهد، پرکار، پر تلاش، مخلص، خوشفکر و خوشاندیش بود و روابط فکری و ایمانی عمیقی بین او و شهید رجایی برقرار بود.
وی همچنین خاطر نشان کرد: شهید رجایی حتی از دریافت کولر و یا خانه، خارج از نوبت خودداری کرده و گفته بود منتظر میمانیم تا به بقیه همکاران هم بدهند و آنزمان دریافت میکنیم.
وحیدی در پاسخ به این سوال که آیا شما در منزلی که متعلق به وزارت کشور است و معمولا وزرای کشور در آن زندگی میکردند، سکونت دارید؟، بیان کرد: نه خیر، بنده در منزلی که از قبل زندگی میکردم، سکونت دارم و نیازی به آن نیست. آن خانه را برای فروش گذاشتیم و یا اینکه تبدیل به احسن کرده و برای برخی سازمانها که نیازمند آن هستند، مورد استفاده قرار بگیرد.
۲۱۲۱
کد خبر 1669392منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: احمد وحیدی شهید محمدعلی رجایی تاریخ معاصر گروهک منافقین شهید رجایی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۵۹۱۲۱۷۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مروری بر جنایات گروهک منافقین؛ترور یک نوجوان پیش چشمان مادر
منافقین تروریست پس از حمله به منزل شهید نوری تاجر و ترور وی منزل مسکونی این شهید را پیش چشمان مادرش به آتش کشیدند. - اخبار رسانه ها -
مروری بر جنایات گروهک تروریستی منافقین؛ ترور یک نوجوان پیش چشمان مادرش و آتش زدن خانه
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، شهید سعید نوری تاجر در سال 1342 در خانوادهای مذهبی متولد شد.
در روزهای انقلاب این شهید در صحنههای مبارزه با رژیم شاه با حضور در راهپیماییها، حمل پلاکاردها و توزیع اعلامیهها مشارکتی فعال شد.
شهید نوری تاجر پس از پیروزی انقلاب علاوه بر فعالیت در سنگر مدرسه و زمینه های هنری و فرهنگی و تبلیغاتی به جهاد سازندگی پیوست و به اتفاق جمعی دیگر از جهادگران عازم روستاهای محروم کردستان شد.
وی پس از آغاز جنگ تحمیلی به همراه جمعی از جهادگران به منظور سمپاشی و ضد عفونی کردن محیط جبهه عازم مناطق عملیاتی شد.
این شهید گرچه از لحاظ جسمی در وضعیتی مناسب به سر میبرد ، اما آنچنان در اشتیاق انجام وظیفه فعال بود که عاقبت در اثر گرمای سوزان بیابان های دشت ذهاب و قصرشیرین با تنی رنجور و تب شدید به وسیله همرزمانش به تهران بازگردانیده شد.
وی پس از بهبودی و گذراندن دوره نقاهت به آرزوی شهادت به جبهه بازگشت.
شهید نوری تاجر گرچه به عنوان شاگرد ممتاز در امتحانات گزینش دانشکده تربیت معلم قبول شده بود اما جبهه را به دانشکده ترجیح داد و به عنوان عضوی از بسیج گاهی به پاسداری از حوالی بیت امام خمینی (ره) مشغول میشد.
روز شهادت
حوالی اذان مغرب در روز بیست و دوم تیر 1361، نزدیک افطار دو نفر از تروریستهای منافق به منزل آنها میروند، سعید در کنار مادرش بر سر سفره افطار در انتظار نوای اذان نشسته بود، زنگ به صدا در آمد و سعید از جا بلند شد و درب را باز کرد و در همان لحظه اول با مشاهده تروریستها به ماهیت آنها و نقشه شومی که در سر داشتند، پی برد و درب را به روی آنها بست.
در این لحظه یکی از تروریستها از فرصت استفاده کرده و پایش را جلوی درب گذاشت و چند تیر به سوی سعید شلیک کرد، سعید با تمام قوا درب را نگه داشت اما به دلیل جراحات وارده و درد و خونریزی با پیکری خون آلود بر زمین افتاد، سپس تروریستها به درون خانه هجوم آورند و پس از بازرسی منزل، خانه را به آتش کشیدند.
مادر سعید سراسیمه پیکر پاک فرزند مجروح را در آغوش کشید و سر وی را بر بالین خود گذاشت، منافقین در همین حال گلولهای به گلوی این شهید شلیک کردند و در حالی که خانه در شعلههای آتش می سوخت، از صحنه فرار کردند.
روایت روزنامه اطلاعات از این جنایت
دو موتور سوار زنگ میزنند و سعید نوری پاسدار بسیجی 19 سالهای که دیری نیست از جبهه آمده است علیرغم همه دقتهای امنیتی که همواره بدان معتقد بود و مراعات میکرد اینبار با اندکی غفلت در را کمی باز میکند.
منافقین لوله اسلحه را از شکاف در به داخل آورده و سعید را به رگبار میبندند. سعید روزه دار بود و با خون خود افطار کرد. آن سوتر مادر مقاوم او بود که همراه کودک یک ساله اش تازه بر سر سفره افطار نشسته بود و منتظر سعید بود و دیگر هیچ کس در خانه نبود. در نیمه باز، صدای شلیک نیز همچنان بلند، شیشهها شکسته، بچه یک ساله با شدت تمام فریاد زنان و پیکر خونین و رشید سعید فرو افتاده بر خاک و چه غریب و چه قهرمان و چه مظلوم. طنین اذان هنوز در فضاست و هوا رو به تاریکی است و سفره افطار همچنان گسترده و منافق تروریست اتاقها و کمدها را میچرخد که بقیه کجایند؟ غریبانهتر از این چگونه ممکن است؟ خانه را به آتش میکشند و در آخرین لحظات مغز سعید را با تیر خلاص میکوبند و میگریزند و این فاجعه پیش چشمان مادری رخ میدهد که پیکر پر خون فرزندش را در آغوش کشیده است و آنها با قساوت یک جلاد خود فروخته مسخ شده حتی همین صحنه را نیز میبینند و بازهم از سعید نمیگذرند و تیری دیگر به او شلیک میکنند.
منبع: میزان
انتهای پیام/